در این صفحه یادداشت ها به اشتراک گذاشته می شود.
1. از " بحران مدیریت " تا " مدیریت بحران "
آنچه در روزهای ملتهب چندساله اخیر در شهرهای سرزمین ما روی داده را "فتنه" و "آشوب" نامیدن و معترضان را همواره اراذل و اوباش دانستن، نه تنها گره از مشکلی حلّ نمیکند و به امور سیاسی-اجتماعی سامان نمیدهد؛ بلکه زمینه را برای گسترش و تعمیق کینهها و بروز برخوردهای خشن و خشنتر آماده میکند. بیگمان آنچه روی داده و روی میدهد، حاصل دوره کوتاه یکسال و دوسال نیست؛ نتیجه رویکرد طولانی مدتی است که آن را میتوان "بحران مدیریت" نامی د . از آن زمان که مدیریت خرد و کلان کشور به جای آنکه بر پایه کاردانی و تجربه موثر و مثبت نهاده شود؛ بر پایه گرایشها ودستهبندیها سیاسی و یا حتی روابط خانوادگی گذاشته شده، این بحران آغاز شد . مدیر، رییس، سرپرست یا هر آن کس که در صدر یک مجموعه مینشیند، تعیینکننده و البته پاسخگوی ارزش و کارایی زیرمجموعه خود خواهد بود؛ اوست که میتواند با چینش نادرست و نابهجا، به جای آنکه از دو رقم 2 و 9؛ 92 نتیجه بگیرد، به عدد 29 برسد! و همین چینشهای همآره سیاسی یا خانوادگی است که موجب شده بنیادها و سامانههایی که در همه دنیا ارزشآفرین بودهاند، در کشور ما زیاندِه و زیانآور باشند. و آنچه که بدین بحران مدیریت دامن زده و میزند؛ نبودِ رسانههای فراگیر و مستقل از جناحهای سیاسی است تا آزادمنشانه عملکرد اشخاص و نهادهای مسئول را نقد و بررسی کنند. بحران آب، یا بهتر و دقیقتر گوییم "بحران مدیریت آب" حاصل همافزایی شوم این دو عامل بوده و هست: مدیریتهای سیاسی کوتهبینانه، و نبود یا ناتوانی رسانههای آزاد و مستقل. حقیقت آن است که "آب کم است". و البته حقیقتهای دیگری نیز وجود دارد:
برداشت آب باید بر پایه اولویت شرب، کشاورزی و صنایع کممصرف، صنایع کلان پرمصرف شکل گیرد. آب شیرین را نخست به صنعت اختصاص دادن بیگمان خطاست.
بهرهمند ساختن منطقهای به قیمت محروم ساختن منطقه دیگر، تغییر دادن مسیر طبیعی رودخانهها و سیاستهای مدیریتی چندگانه در حوزه منابع طبیعی؛ تنهاوتنها حاصل همان مدیریت های سیاسی-خانوادگی و با دید جلب منافع استانی یا جناحی است.
آبیاری در مزارع و باغستانها به روش غرقآبی موجب هدررفت بسیارزیاد آب است. و البته کشاورزان و باغداران خُرد نمیتوانند هزینه مکانیزه ساختن آبیاری را تأمین کنند.
در اولویتها باید تجدیدنظر کرد؛ به جای اولویت بخشیدن به رقابتهای نابخردانه جناحی و سعی در فتح همه مناصب و در دست گرفتن قوای سهگانه، و همچنین به جای صرف بودجههای کلان در نبردهای بیسرانجام خارجی، جای دارد که هزینه تغییر مدل آبیاری تأمین شود. بیگمان کمبود آب و تنشهای حاصل از آن با ساخت و پرتاب موشک حلّ نخواهد شد!
به نمایندگانی که به مردم حوزه نمایندگی خویش پشت کردهاند و رو به مراکز قدرت گذاردهاند، و آنگاه "به صدایی که از پشت میشنوند، اعتباری ن می ن هد" و به پرسش مردم پاسخی ن می دهند؛ نه امیدی است و نه اعتمادی. این گونه افراد تنها به دنبال تصدی پست های بزرگتر و بالاترند، نه درد درماندگیِ کشاورز برایشان مهم است و نه بیکاری و ناامیدی نسلِ جوان و میانسال.
حال این "بحران مدیریت" به کوچه و خیابان آمده، تحصن کرده و شعار داده است. حال "مدیریت بحران" چگونه است؟! زمانی نه چندان دور، پادشاه صدای معترضان سرزمین را نشنیده گرفت یا حداکثر آن را به "ارتجاع سیاه" نسبت د ا د! او سرانجا م صدای انقلاب مردم را شنید، ولی بسیار دیر ؛ آن گاه که زمینه اعتماد و هنگامه گفتگو سرآمده بود!
تجمع و اعتراض مردم در برابر هر نهاد، قانون، برنامه و فردی محترم، معتبر و قابل پیگیری است. هیچ کس جای خدا ننشسته است، و تجمع در اعتراض به هیچ کسی و هیچ بنیادی، "تجمع در برابر خدا" نیست!
برخورد نظامی، انتظامی و امنیتی با تجمعات و اعتراضها تنها ناسور کردن زخم است، از میان بردن اعتماد است، مایه ناامیدی از مجموعه نظام حاکم و گرایش روزافزون به مهاجرت است.
و در شگفتم که بر فرزندآوری بیشتر تأکید میکنند و از مهاجرت به خارج نگران هستند؛ و از هوای همآره آلوده کلان شهرها و بحران مدیریت آب و تورم بالای چهل درصد و به بنبست رسیدن تجارت خارجی و از رونق افتادن بازار داخلی و نرخ بالایِ بیکاری نمیگویند و نمینویسند!
آن امیر عدالت و پیشوای راستی به بزرگسردارش نوشت: خرابی ِ سرزمین از تنگدستی مردمِ آن سرزمین است، ومردم آن گاه تهیدست میشوند که زمامداران تنها در اندیشه گردآوری (مال /قدرت) باشند و زمانه حکومت خویش کوتاه ببینند و از آنچه باید، عبرت نگیرند.
***********************
2. عزاداری اجباری!
امشب کلیپی را در فضای مجازی دیدم که روحانی سید عمامه به سر، با یک گروه نوازنده خیابانی با خشم و ناسزاگویی برخورد میکند و بدین عنوان که ایام فاطمیه است بر سر آنان فریاد میزند. در اندک زمانی، خبرگزاریهای خارجی این کلیپ را پوشش دادند....
چند پرسش از این فرد و همفکرانش:
آن مقدار که در اندیشه حفظ حرمت ایام هستید، برای انسانها هم حرمت قائل هستید؟!
برای معیشت آنان؟! برای نیازهای ضروری آنان؟! برای اشتغال، مسکن، درمان، ازدواج؟!
آیا در برابر منکرات بزرگ دیگر، همچون پایمال کردن حقوق مردم، ضرب و شتم و شلیک به آنان، هم به مقدار موسیقی و آواز و بدحجابی حساسیت نشان میدهید؟! یا آنکه تیغه تیز نهی از منکر شما همیشه متوجه مردم است؟!
اصولاً ایام فاطمیه به چه معناست؟! در تاریخ شهادت حضرت زهرا اختلاف است؛ آن حضرت چهل، شصت، هفتادوپنج یا نودوپنج روز پس از پیامبر اکرم درگذشته اند. ولی میانه این تاریخها را نمیتوان ایام عزا اعلام کرد و عزاداری را بر مردم تحمیل کرد و اگر کسی، به هر مناسبت یا بهانه ای خواست شادی کند، وی را بددین و بی دین دانست...
افزودن به ایام عزاداری، تا حدود صد روز در سال، هیچ مستند دینی و عقلانی ندارد. مردم آزاد هستند که جشنهای ملی و خانوادگی خویش را داشته باشند، یا دل خود و خانواده خویش را شاد کنند...
آزار دادن و ناسزا گفتن مردم به اسم حضرت زهرا و به بهانه شهادت وی جز نادانی و بیخردی چه معنا دارد؟!
************************
3- بحران نام و نام گذاری
خداوند به آدم علم "اسماء" آموخت؛ دانشِ نامها، توانِ نامگذاری، و این آغاز "زبان" است. آدمی بر هر ملموس و محسوس، و پس از آن، بر هر مفهوم و معقول، نام گذاشت. این درخت و آن آب است؛ این مفهوم، دادگری و آن یک دروغگویی است! این گونه شد که هر واژه، به هر دو وجود لفظی (گفتنی، صوتی، زبانی) و کتبی (نوشته، علائم نوشتاری) نشانه یک "چیز" شد؛ تا هر گاه که کسی نام برد و گفت: من در میان شما به دادگری داوری میکنم؛ همه بدانند و بفهمند که دادگری چیست و داوری به دادگری کدام است. حال آیا ممکن است این اساس نخستین فهم و تفاهم بر هم بریزد؟ آیا ممکن است آدمی، این نخستین آموختهاش از خداوند را فروکوبد؟ آری! دامنه اختیار آدمی، چه در زیباییها و چه زشتکاریها، بس فراخ است! آدمی میتواند واژهها را از معنایش تهی کند، واژه را بپوساند، بلکه آن را وارونه کند! چه کسی زورمدارِ تیغبهدستی را میتواند مانع شود که فریاد میزند: من به دادگری خون میریزم! چه کسی یارایِ پرسوجو از قدرتطلب و همواره بر مسند ریاست نشستهای را دارد که خود را جانشین خدا، بلکه خدای زمین و زمینیان میداند! آن کس که زندان و دارودرفش در اختیار دارد و از "گفتگو" سخن میگوید؛ چگونه میتوان از معنایِ واژه گفتگو از او پرسید؟ و آن کس که خود را نشانگر حق و باطل، درست و نادرست میداند؛ چه تعریفی از این واژهها را میپذیرد؟ همه بحرانها، نزاعها و جنگها ممکن است با نشستن بر سر میز گفتوشنود به صلح و سلم و آشتی بینجامد؛ ولی آن گاه که پایه گفتوشنود درهم فروبریزد، چه باقی میماند؟ این مادر بحرانها و بحران مادر است! اینکه واژهها و نامها معنایِ پذیرفته جمعی نداشته باشند، بلکه بر حسب میل و گرایش و خواست زورمداران معنا یابند، و به واقع، از معنا تهی شوند! این نامها و نامگذاریهایِ بیپشتوانه و پوشالی میتواند در هر عرصهای، و در همه عرصهها روی دهد! و این بحران در واژهها، زبان، گفتوشنود، فهم و تفاهم، مایه پلیدی و خشمناکیست! این شیوه، فراتر از دروغگویی است، دروغگو معنای واژه را تغییر نمیدهد، او پذیرفته که زخم چیست و درد کدام است، ولی به دروغ زخم و درد را انکار میکند! ولی فراتر از دروغ آن است که درد را درمان، و زخم را بهبودی معنا کند! برهمزدن سامانه زبان و تهیکردن واژگان از معنا، پلیدتر و سهمناکتر از دروغ است! و این جنایت، آتشِ خشم همگان را برمیافروزد و بر خشونتها میافزاید. آشکار است که بستن راه هر گونه گفتگو و تفاهم مشترک، جز خشونت و خشم نتیجه دیگری ندارد! گوش بر وحی نهیم، خداوند از زبان پیامبرش، به مردمان چنین هشدار میدهد: "قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِی فِی أَسْمَاءٍ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ"(71). نامهایی را شما و پدرانتان گذاشتهاید، بیپشتوانه از عقل و وحی، بیآنکه دلیل و نشانه راستی بر آن باشد. و حال بر پایه آن نامهای خودگذارده، به مجادله برخاستهاید! و البته مجادله، گفتگو نیست؛ جدل، دروغ و فریب است، و مجادله به فریب برخاستن است که "شکستخورده در همهسوی" را "پیشرانِ قطار سریع پیشرفت" بنامی! این کارتان موجب میشود که رِجس: پلیدی، و غضب: خشم، بر شما فروریزد و شما را دربرگیرد! و تا چنین هستید گفتگویی نخواهد بود، تنها به انتظار باید نشست! کسی که بیابان بیآبوکشت را جنگل سرسبز مینامد، و نمیشنود و نمیپذیرد که جنگل جایِ دیگری است و سرسبز معنایِ دگری دارد؛ تنها باید به انتظار نشست تا در بیابان بیکرانه خودساختهاش، از تشنگی جان دهد و جهانی را از پلیدی و خشمِ فزاینده رهایی بخشد!
************************
4- ازدواج کمی تا قسمتی سپید
پسر و دختری که خواستار ازدواج و ایجاد رابطه رسمی و قانونی میان یکدگر باشند؛ چه مسیری را باید طی کنند؟! یک ازدواج پذیرفتهشده متعارف چه پیششرطها و پیشنیازهایی دارد؟! و چه مقدار هزینه خواهد داشت؟!
همینک ازدواج به گونه متعارف خویش، مساوی با تشکیل خانواده دانسته میشود. پس باید خانه و وسائل خانه (جهیزیه) باشد، تا ازدواج شکل گیرد!
رضایت پدرومادر، و در بسیاری از موارد عمو، پدربزرگ، دایی، برادر یا هر کسی که "بزرگتر" به شمار میآید، باید جلب شود!
گذراندن دوره سربازی، شغل و درآمد ثابت، و البته مهریه سه مسأله مهم پیشروی پسران جوان برای ازدواج است.
ازدواج رسمی، دو تعهد مالی سنگینبار به دنبال خواهد داشت. لزوم پرداخت مهریه که دستکم معادل 110 سکه تمامبهای آن حکم کیفری و بازداشت و زندان دارد! لزوم پرداخت نفقه زوجه که بر پایه تشخیص کارشناس تعیین میشود!
و ازدواج رسمی، ورود به راهی است که برونرفت از آن دشوار شده است! طلاق یک روند طولانی، زمانبر و فرسایشی است. و ارگانهای سیاسی درصدد هستند برای کاستن از آمار طلاق، ثبت طلاق، حتی به گونه توافقی، را دشوار سازند.
آنچه که برخی مدعیان تشویق به ازدواج با هیاهوی بسیار در رسانهها فریاد میکنند، منتهی میشود به معرفی پسران و دختران، یا مردان و زنان متمایل به ازدواج؛ یا صادرات دختران ایرانی به کشورهای دوست! گویی دیگر مشکلات و موانع همه برطرف شده، و تنها مسأله باقیمانده آن است که پسر و دختر شریک زندگی خود را نیافتهاند، حال با کمک این بزرگواران، "همدم" خویش را بیابند! این روش و منش فریبکارانه است: نادیده گرفتن موانع اصلی و اساسی، و مشغول شدن به خردترین و کوچکترین بخش راه...
این همه مانع و دشواری و تعهد، بیگمان پسر و دختر خواستار یکدگر را به مسیری دیگر خواهد برد: ازدواج غیررسمی، همخوانگی، دوستی، ازدواج سپید.... یا هر گونه رابطه با توافق دو طرف که از بندوبستهای قانونی، عرفی و اجتماعی رها باشد.
حال پدران و مادران، بزرگواران و بزرگترها، سیاستبازان و بالانشینها، پرهیزگاران و خطیبان، گره کجاست؟ مشکل واقعی چیست> و متهم کیست؟!
مجموعه نیروها و اندیشهها و سلیقههایی که ازدواج رسمی را سنگینبار و پرتعهد قراردادهاند؛ مهریهای را که هدیهای دلنشین از مرد به زن است، تضمین مالی دختر دانستهاند؛ برای تاخیر در پرداخت مهریه، بر خلاف صریح قرآن کریم(بقره،280)، کیفر زندان گذاردهاند؛ بازگشت از پیمان ازدواج را دشوار و پردردسر ساختهاند؛ آنان باید افسوس بخورند، پشیمان باشند و از این بیراهه بدسرانجام بازگردند.... یا نسل جوان که در میانه همه این بایستههای سنگینبار و تنگناهای مجعول، به دنبال راهی است که خواسته و خواستار طبیعی خویش را پاسخ دهد؟!
یک بار بدون تعصبورزی و بر زبان آوردن حکم ارتداد و دست به تَبَر بددین و بیدین دانستن، به این پرسش پاسخ دهید:
ازدواج رسمیتیافته و سنگینبارشده کنونی از احکام شریعت اسلام و اندیشه خردورز دورتر است؛ یا آنچه ازدواج عرفی و سبکبار مبتنی بر توافق مرد و زن؟!
مگر نه اینکه ازدواج در شریعت اسلامی، به ویژه فقه شیعی، الزاما به معنای تشکیل خانواده نیست؛ بلکه میتواند به ایجاد یک رابطه توافقی و زمانمند بیانجامد؟!
مگر نه اینکه مهریه هدیه شیرینی (نحله؛ نساء،4) است که مرد در آغاز راه و و سرآغاز پیمان به همسرش تقدیم میکند، نه تضمین مالی، و نه کیفر زندان، و نه همه داشته و نداشته مرد بینوا!
مگر نه اینکه موقوف ساختن ازدواج بر رضایت بزرگترها، و دوره سربازی، و شغل و درآمد، خانه و جهیزیه کامل؛ نه سخن شریعت است و نه یافته خرد؛ بلکه رسم و آیینی است که چون زنجیر بر دست و پای همه افتاده است.
مگر نه اینکه اصل در ازدواج، تنهاوتنها ابراز رضایت و موافقت مرد و زن است که به زبان، یا هر آنچه بر رضایت دلالت کند؛ آشکار کنند که ما همدیگر را میخواهیم، ما پیمان زناشویی را میان خود میبندیم!
گذشته از توافق مرد و زن، تنهاوتنها شرط شریعت اسلامی برای ازدواج آن است که زن در یک زمان با دو مرد پیمان زناشویی نبندد! از این که بگذریم؛ دیگر احکام همچون رضایت پدر در اولین ازدواج دختر، و یا دین و اعتقاد همسر مشکلساز نیست.
مگر پیامبر رحمت، محمد مصطفی نفرمود: "لِکُلِّ قَومٍ نِکاحٌ" (تهذیبالاحکام، ج7، ص472)؛ هر امت و گروهی را ازدواج [معتبرى] است. پیمان ازدواج در همه فرهنگها و ملتها و حتی ادیان بر پایه همان توافق اعلامشده زوج و زوجه؛ پذیرفته و معتبر است؛ حتی پیمان ازدواجی که دو بتپرست با یکدگر ببندند!
مگر آنکه آن پیامبر راستین در پی آن بود که ازدواج را آسان و آسانتر، و فارغ از قیدوبندهای اجتماعی و قبیلگی کند، از فرازِ شرطها و تعهدهای فروآورد، و مرد و زن همسر شوند به یک سخن و هدیهای، هر چند آموزش دادنِ دانش یا هنری باشد!
مگر نه آنکه عقد ازدواج در واقع صریحترین و سادهترین کلماتی است که نشاندهنده رضایت مرد و زن به پیمان زناشویی است، واین کلمات را میتوان به زبان خودمان نیز بگوییم...
و مگر نه آنکه دشوار ساختن مسیر درست، مشروع و معقول؛ مایه روی آوردن به راههای پرخطر و فریبکارانه خواهد شد؟! مگر نشنیدهایم که چون زمامدار زمانه، از ازدواج موقت منع کرد و بر آن کیفر نهاد، امیرمومنان علی این کار وی را مایه گسترش خیانت و آلودگی دانست! (تفسیر جامع البیان، ج8، ص178).
به صراحت و بیغش و فریب بنگرید؛ ازدواج رسمیتیافته کنونی با همه قیدها وبندها به شریعت و خردمندی نزدیک است یا توافق همسری میانه مرد و زن فارغ از همه زنجیرها و بستها؟! به چه دلیل و بهانه بر وضعیت نادرست و نابسامان کنونی اصرار کنیم، و نتیجه کجسلیقگیها و نابخردیهای متراکم در امر ازدواج را یکسره به پای دین و شریعت بگذاریم؟! ازدواج حاصل شناخت، مهر و تعهد به همسری از سویِ زن و مرد است، ازدواج "سپید" است، به دور از زیادهخواهیها، چشمهمچشمیها، دخالت نهادهای سیاسیباز و بنیادهای ناکارآمد بالانشین، و بنبستهای خودساخته...